اکنون چند صباحی است که از ترور اعضائ هیئت تحریریهی مجلهی شارلی ابدو میگذرد.اما این پرسش همچنان مطرح است که آیا کاریکاتور و طنز باید آزادی بیحد ومرز داشته باشند؟ کاریکاتوریستها بدون استثنا این آزادی را برای خود قائلند و معتقدند که کاریکاتور و سانسور تضاد آشتیناپذیر با یکدیگر دارند.
امااز طرف دیگر برای مثال پاپ فرانسیسکوس، رهبر کاتولیکهای جهان ناخوشایندی خود را از طنزی که هیچ مرزی نمیشناسد، ابراز نمود. طبق گزارش آژانس خبری کلیسای کاتولیک، او در 15 ژانویهی امسال، در هنگام پرواز از سریلانکا به فیلیپین گفت: "افرادی هستند که دربارهی ادیان دیگر بدگویی میکنند و آنها را به تمسخر میکشند و به تحریک دینداران میپردازند(. ) و این درحالیست که حد ومرزی وجود دارد. هر دینی که موجودیت انسانی را محترم بشمارد، صاحب کرامت است. من حق ندارم آنرا به تمسخر بکشم. مرز آزادی اینجاست" مسلمانان آزادی خواه در اروپا و کشورهای اسلامی نیز با کاریکاتورهای جدیدی از پیامبر مسلمانان شارلی ابدو مخالفت جدی دارند. آنها این کاریکاتورها را بهعنوان "بیمزه" و "تحریکآمیز" مردود میدانند. آیا حرف این عده دینداران مسیحی و مسلمان صحت ندارد و آیا اینان با انتقاد خود توجه ما را به نکتهی مهمی جلب نمیکنند؟ حقیقت این است که حتا من نیز با یک برداشت واقعبینانه از دموکراسی نمیتوانم با درکی که یک صنف خاص از آزادی دارد موافق باشم. روشن است که کاریکاتوریستها و طنزنویسان تمایل دارند که حد و مرزی برای تخیل و فانتزی آنها وجود نداشته باشد، زیرا در این صورت است، که خلاقیت هنرمند پرورش پیدا میکند. اما شاید این آزادی بدون مرز حتی ناخودآگاه احساسات و کرامت انسانی و بخصوص حقوق فردی دیگران را جریحه دار کند. علاوه بر آن باید این نکته را نیز درنظر داشت که محافل قدرتمندی که جهان را از دریچهی ایدهئولوژی خود مینگرند وسخت در جستجوی اهرمهای فرهنگی سلطه گری میباشند نیز از این آزادی مطلق هنرمندان برای هدفهای ضد بشری خود بهرهبرداری میکنند. تنها با درنظر گرفتن همین نکات میتوان در سازگار بودن آزادی بیحدومرز با دموکراسی تردید کرد.
یک دموکراسی زنده و کارآمد مسلما بهترین امکان را برای جلوگیری از برخوردهای اجتماعی و همزیستی مسالمتآمیز فرهنگها بهدست میدهد. آزادی مطبوعات و ازجمله نشریههای طنز و کاریکاتور و نیز احترام به آزادی دگراندیشان از مهمترین پایههای یک چنین دموکراسی اند. اما مرزهای آزادی نیز درست در همین چندوجهی بودن مفهوم آزادی نهفته است. و رعایت این مرزها درست زمانی اجتناب ناپذیر میشوند، که آزادی دیگران تهدید نشود. در دمکراسی برای هیچ فردی و هیچ نوع عملی در حوضه عمومی شرایط ویژه ای نمیتواند وجود داشته باشد، نه برای طنز و نه برای هنر بمعنی عام آن، زیرا در این صورت به اساس و پایه های خود دمکراسی ضربه وارد شده است. قوانین اساسی اکثر کشورهای دمکراتیک از جمله برای نمونه در قانون اساسی آلمان، پاراگراف 5 بند 3 آزادی هنر و در پاراگراف 4 بند 2 آزادی ادیان تضمین شده است این قانون بنابر این هم آزادی هنر و هم حدو مرز این آزادی را تعریف نموده است. برای نمونه کاریکاتوری که تصویر تروریستی از اسلام بدهد، قانون اساسی آلمان را زیر پا گذاشته است، زیرا در اینصورت به حقوق فردی مسلمانان شهروند این کشور صدمه وارد شده است.
تا اینجا موضوع از دید تئوری دمکراسی و حقوق فردی بررسی گردید. اما واقعیت چهگونه است و آیا غرب میتواند جدا ادعا نماید که در حال حاضر یک دموکراسی زنده و کارآمد را در اختیار دارد؟ وآیا اصولا قوانین و بخصوص قانون اساسی کشورهای غربی میتوانند به تنهائی همزیستی مسالمت آمیز تمدنها و ادیان گوناگون را تضمین نمایند؟ واقعیت این است که دموکراسیهای غربی درگیریها و دشمنیهای تاریخی و در درجهی اول دشمنی با اسلام را همواره در حافظه جمعی خود با خود حمل میکنند. این دشمنی با مهاجرت مسلمانان به اروپا زندهتر و موثرتر شده است. دشمنی با اسلام با انتشار کتاب" جنگ تمدنهای" هانتینگتون، و تبلیغ گستردهی رسانهها برای آن، ابعاد بیسابقهای یافته است. در این راستا باید به جنگهایی که جرج بوش ابتدا در افغانستان و سپس در عراق علیه کشورهای اسلامی بهراه انداخت و طی آن صدها هزار نفر از مردم این کشورها کشته شدند، اشاره کرد. همچنین باید شکنجهها و تحقیرهایی که نسبت به زندانیان عراقی در زندان ابوقریب اعمال میشد و نیز به منطق و اخلاق دوگانهی غرب و سکوت غربیان در برخورد با جنایتهای جنگی پرشمار اسرائیل در فلسطین را بحساب آورد.آیا میتوان در این شرایط حادثه زا، از کاریکاتوری که کورت وسترگارد، کاریکاتوریست دانمارکی در سال 2004 که در آن پیامبر مسلمانان بصورت تحریک آمیزی ترسیم شده بود را واقعا بهنام «آزادی طنز» دفاع کرد؟ یا باید آن را بخصوص در آن شرایط تاریخی همچون بخشی از "جنگ تمدنهای" غرب علیه دنیای اسلام و در حقیقت یک اقدام غیردموکراتیک تلقی کرد؟ در هرحال جای تردید نیست که این کاریکاتور سبب شد که اتمسفر دشمنی فرهنگی تا حد انفجار تشدید پیدا کند. آثار این دشمنی را میتوان هم در عملیات تروریستی وحشتناک آندرس بریویک، تروریست نروژی یافت که به بهانه مخالفت با "اسلامی شدن اروپا" دست به کشتار سیاسی بیش از هفتاد جوان عضو حزب سوسیال دمکرات نروژ زد و هم در عملیات تروریستهای اسلامگرا در پاریس که مدعی بودند با این رفتار ضد بشری خود با کشتن شماری روزنامه نگار فرانسوی از توهین هائی که به پیامبر مسلمانان شده انتقام بگیرند.
همانطور که میدانیم در اکثر کشورهای اروپا، کاریکاتور وسترگارد دانمارکی را کپی کرده و انتشار دادند و بدین منوال حقوق فردی مسلمانان مقیم اروپا را علیرغم قانون اساسی و قوانین موجود زیر پا گذاردند. در هیچ کجا تظاهرات خود جوش در مخالفت با گذر از مرز آزادی و همدردی با مسلمانان برپا نشد.و این خود اثبات میکند که قانون اساسی دمکراتیک به تنهائی و صرفا ضامن رفتار دمکراتیک انسانها نیست. از طرف دیگر دمکراسی را هم نمیتوان به قوانین دمکراتیک محدود نمود. دمکراسی زنده و کارآمد احتیاج به فرهنگ دمکراسی دارد. با تکیه به حوادث یک دهه اخیر میتوان اذعان نمود که کشور آلمان و اروپا بطور کل، هفتاد سال پس از شکست فاشیسم هنوز علیرغم قوانین و روابط دمکراتیک از فرهنگ دمکراسی قوی برخوردار نشده اند. جز این هم قابل درک نمیباشد که اسلام در آگاهی مردم و حافظه جمعی این دیار همواره دربست بمعنی مظهر مجموعه ای از رفتار خشونت آمیز و یا دینی که به ترویج تروریسم دامن میزند، تبلور پیدا کرده و جایگاه ثابتی را از آن خود کرده است. شاید هم در حقیقت این ضعف فرهنگ دمکراسی در کشورهای اروپائی است که "جنگ تمدنهائی " که آمریکا در خدمت سیاست سلطه گری خود براه انداخته است به این سادگی بتواند به اروپا وارد شده و برای خود جا باز کند. چنین بنظر میرسد که دمکراسی اروپا باقیمانده دغدغه های خود که برای احترام به مسلمانان مقیم اروپا و دین آنها لازم است را در این چند دهه اخیربکلی از دست داده است. شاید هم گیرنده های فرهنگی، سیاسی و روانی شهروندان و نهادها ی اروپا، که بدون آنها همزیستی مسالمت آمیز فرهنگها و ادیان غیر ممکن است، زیر پتک "جنگ تمدنهای" ایالات متحده بشدت عارضه پیدا کرده اند. گوئی که طنزنویسان اروپائی از جمله چارلی ابدوهم در این راه سهم بزرگی را داشته اند.
دمکراسی های اروپا و غرب در حال حاضر با چالش بزرگ فرهنگی روبرو هستند: آنها لازم است در زدودن ریشه های سرطان وار "جنگ تمدنها" فعالانه کوشش کنند، زیرا فقط در این صورت است که همزیستی مسالمت آمیز فرهنگها و ادیان در کنار یکدیگر امکان پذیر میشود.اما چنین توافق کلان اجتمائی احتیاج به گفتمان ملی جدی دارد. جمله رئیس جمهور اسبق آلمان کریستیان وولف که "اسلام هم به آلمان تعلق دارد" اقدام جسورانه ای در این راستا بود که قطعا در تاریخ مبارزات ضد تبعیضی آلمان ثبت خواهد شد.بدین منوال مسلمانان مقیم آلمان برای اولین بار احساس کردند، که مردم این کشور موجودیت آنها را بعنوان اقلیت دینی جدی میگیرند.اینکه صدراعظم کنونی آلمان انگلا مرکل هم چندی پیش جمله تاریخی کریستیان وولف را چند بار تکرار نمود نیز نشانه ای از تغیر آگاهی رهبران سیاسی در این کشور میباشد. درست در ادامه اظهار نظر مرکل جنبش مخالف با جنبش ضد اسلامی پگیدا (Pegida) که در دسامبر 2014 از شهر درسدن آلمان شروع شده بود و میرفت که در اروپا به خطر سیاسی جدی تبدیل شود، ابعاد بارزی را پیدا کرد و گفتمان همزیستی مسالمت آمیز ادیان را در کلیه رسانه های این کشور تقویت نمود. زدودنِ ریشه ی"جنگ تمدنها" بدین معنی است که این گفتمان عمق پیدا کند و کلیه جناحهای اجتمائی مقیم آلمان و بهتراز آن در سطح اروپا در این جدال آینده ساز شرکت نمایند. در این جدال لازم است که همگی، هم شهروندان آلمان و هم اقلیتهای فرهنگی و دینی فهم خود را از دمکراسی، از آزادی و حدود ومرزهای آن به بحث بکشانند و حتی در باره تابوهای فرهنگی و دینی خود وریشه های تاریخی آنها توضیح دهند.
فقط در صورت اینکه گفتمان صادقانه و کاملا باز در باره چنین مسائلی انجام بگیرد، میتوان انتظار داشت که در مردم، درنهادهای خصوصی و عمومی، در رسانه های جمعی و در هنر، آن حد اقل از احساس مسئولیت لازم بوجود آید که بتوان هر زمان از دشمن سازیهای مصنوعی در همه سطوح جامعه و بموقع جلوگیری نمود. وفقط هم از طریق تجربه دائمی است که میتوان مرزهای آزادی برای فرهنگها و اقلیتهای مقیم در یک کشور را متقابلا برای آنها به شناخت قابل لمس و دائمی تبدیل نمود. فقط در این شرایط هم این امکان سالم بوجود میاید که هنر،شوخی و طنز جایگاه شایسته خود را بدست آورند، بدون اینکه فرهنگی یا اقلیتی خود را مورد مخاطره احساس کند و یا به حقوق فردی کسی صدمه وارد شود. و در این صورت هم است که نه تنها مسلمانان در اروپا بلکه پاپ هم انزجار خود را نسبت به طنز بکلی از دست خواهند داد.
برلن 4 آوریل 2015