یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹ -
- 13 Mar 2011
07 ربيع الثاني 1432 آخرین به روز رسانی : ساعت ۱۹:۵۶ به وقت ایران
جنبش راه سبز - جرس
تا آغاز سال 1390 خورشیدی 07 روز و 14 ساعت و 21 دقیقه و 31 ثانیه زمان مانده است!
نظام ثبات غرب در خاورمیانه به طرف فروپاشی

قیام دنیای عرب پایه‌های ثبات و امنیت انرژی غرب را سست کرده است
انقلاب تونس رژیم بن‌علی را جارو کرد، انقلاب مصر در نظر دارد پس از سقوط حسنی مبارک رژیم او را نیز برچیند. اینطور که پیداست قذافی قصد دارد قبل از سقوط خود با خونریزی از مردم لیبی که دیگر حاضربه تحمل دیکتاتوری او نیستند تلافی بگیرد. تردیدی نیست که دوران حاکمیت بی‌چون‌وچرای دیکتاتورها در جهان عرب به پایان خود نزدیک می‌شود. پس از دهه‌ها حاکمیت رژیم‌های بهره‌کش و خودکامه‌ای که فقط منافع مزدوران خود را درنظر داشتند دیگر از هیچ مشروuیتی برخوردار نیستند. به نظر می‌رسد که اکنون ملت‌های عرب مصمم شده‌اند جامعه‌های خود را دموکراتیزه کنند. هیچ نیروئی دیگر قادر نیست حرکت به سوی این عصر نوین را بازدارد.

بن‌علی‌ها، مبارک‌ها، بوتفلیقه‌ها، قذافی ها و صالح‌ها به زودی فراموش خواهند شد. اما طنز تاریخ در این است که با سقوط این دیکتاتورها و پیدایش چشم‌انداز دموکراسی در کشورهای عربی نه‌تنها دموکراسی‌های غربی، بلکه اسرائیل هم که ادعا می‌شود "تنها دموکراسی در خاور میانه و نزدیک" است، خود را با مشکل عظیمی روبروخواهد دید. بی‌دلیل نیست که نگرانی باراک اوباما، آنگلا مرکل، نیکلا سارکوزی، دیوید کامرون و بنیامین نتانیاهو به خاطر از دست رفتن "ثبات" به مراتب بر خوشحالی‌شان از روند دموکراتیزه شدن کشورهای عربی می‌چربد. عنوان اصلی روزنامه‌ی اسرائیلی هاآرتص که نوشته بود: "جای مبارک خالی است"، این تضاد را به بهترین وجه بیان می‌کند. به نظر می‌رسد که دوران اشغال فلسطین به دست اسرائیل نیز به پایان خود نزدیک می‌شود. نگاهی به تاریخ اخیر کشورهای خاورمیانه و جای گرفتن آنها در سیاست استیلاگری غرب به سرکردگی آمریکا، می‌تواند به درک دلایل عمیق‌تر تحولات اخیر این منطقه یاری کند.

مصر به جای ایران
دوران دموکراسی‌خواهی، مدرنیزه کردن و استقلال‌طلبی خاورمیانه در حقیقت در سال 1951 با روی کار آمدن حکومت دکتر محمد مصدق، یعنی نخستین حکومت منتخب مردم در ایران آغاز شد. دولت‌های بریتانیا و ایالات متحد آمریکا اما به جای خوشحالی از موج نوین گسترش ارزش‌های غربی در شرق، سرکوب جنبش دموکراتیک ایران را در صدر برنامه‌ی سیاست خارجی خود قرار دادند. برای این رویارویی تناقض‌آمیزِ دموکراسی‌های غربی با جنبش دموکراتیک شرق دو دلیل وجود داشت: اول اینکه مصدق می‌خواست اداره‌ی نفت ایران را خود بر عهده گیرد و این امری بود که با منافع نواستعماری بریتانیا همساز نبود. دلیل دوم اینکه او نمی‌خواست ایران به زایده‌ی غرب در جنگ سرد علیه اردوگاه شرق تبدیل شود. لذا غرب با گستاخی تمام دست به تحریم نفت و محاصره شدید اقتصاد ایران زده و کلیه ظرفیتهای مالی دولت مصدق را بلوکه کرد و با تبلیغات جنگ روانی مصدق را دشمن شماره یک خودو بازیچه‌ی کمونیست‌ها وانمود کرده تا بتواند سرانجام حکومت مردمی او را بدون زحمت زیاد سرنگون کند که موفق هم شد.

غرب در همان زمان نیز به خاطر "امنیت انرژی" خود و اتصال ایران به اردوگاه ضدشوروی، دمکراسی در ایران راقربانی "ثبات" منافع اقتصادی و سیاسی خود نمود. از آن زمان به بعد، از سویی دو رژیم دیکتاتوری شاه و عربستان سعودی به پایه‌های اصلی ثبات مورد نظر غرب فراروییدند و هر دوهر روز بیشتر مسلح شدند. و از سوی دیگر اسرائیل در این نظام سلطه‌جویانه به سرپل راهبردی غرب در درون جهان عرب و خاور میانه تبدیل شد. در حقیقت همکاری تنگاتنگ نظامی آمریکا و اسرائیل برای اولین بار نیز در همین دوران دهه های 1950 و 1960 آغاز شد. اما هنگامی که در سال 1979 رژیم محمد رضا پهلوی در اثر خشم مردمِ تحقیرشده ودموکراسی اش غصب شده سرنگون شد، ایالات متحده به سرعت جای ایران رادر مختصات سلطه گری خود با مصر عوض کرد تابتواند کماکان به پایه های "ثبات" در منطقه‌ی نفت‌خیز خاورمیانه که مهم‌ترین منطقه‌ی جهان برای سیاست‌های راهبردیِ آمریکا بود، تکیه کند. لذامحور تهران- ریاض- تل‌آویو به محور قاهره – ریاض – تل‌آویو تبدیل شد. مبارک از آن پس نقش شاه سرنگون‌شده را به عهده گرفت و کمک‌های نظامی‌ای که تا آن زمان به ایران داده می‌شدند، به مصر سرازیر شدند. این محور ژئواستراتژیک جدید از طریق مناسبات دوجانبه تکمیل شد: از سویی میان ایالات متحده با هریک از این سه کشور و از سوی دیگر میان مصر و اسرائیل به وسیله‌ی پیمان صلح دوجانبه و نیز مناسبات بسیار فشرده میان مصر و عربستان سعودی. مصر به این ترتیب نقش نیروی حفاظتیِ منطقه‌ای برای اغلب دیکتاتوری‌های وابسته به ایالات متحده ‌مانند تونس، مراکش، یمن و اردن را بر عهده گرفت. پیمان جدید میان غرب، اسرائیل و دیکتاتورهای عرب تبدیل به هاله ای گردید که سه تحول ضددموکراتیکی را که اکنون تقریبا همگی پس از سی سال همزمان به پایان موجودیت خود نزدیک می‌شوند، پنهان می کرد:

1)از دست رفتن کنترل کامل نفت خاورمیانه
منظور غرب که به طور رسمی طرفدار اقتصاد بازار است، از عبارت‌هایی مانند "ثبات" یا "امنیت انرژی" چیزی جز ایجاد سدی در برابر اجرای قوانین عرضه و تقاضا در بازار جهانیِ انرژی‌های فسیلی نبود و نیست. غرب به جای کاهش اجتناب‌ناپذیر عرضه‌ی نفت که می‌توانست در شرایط بازار آزاد برقرار شود، به کمک عربستان سعودی عرضه‌ی مازاد بر تقاضا ایجاد کرد تا بتواند به جای افزایش طبیعی قیمت این ماده‌ی پایان‌پذیر،سطح قیمت نفت را بطور مصنوعی با احتیاجات رشد اقتصادی غرب تطبیق دهد. اما دوران قیمت‌های ارزان نفت و گاز که با روش‌های سیاسی و نظامی تعیین می‌شدند به نحو بازگشت‌ناپذیری در حال به پایان رسیدن است. چین و هند با تقاضای فزاینده و آمادگی‌شان برای تأمین نیازهای خود به هر قیمتی که این مواد عرضه شوند، انحصار غرب را از بین برده به ترتیبی که اکنون علیرغم منافع کلیه کشورهای غربی در عمل یک بازار آزاد انرژی جهانی بوجود آمده است. دلیل واقعیِ افزایش بهای نفت در سال‌های پیشین، همین پدیده است.

2) پایان رژیم‌های دیکتاتوری درخاور میانه
رژیم‌های خودکامه و کلینتالیستی(مزدورمحوری) توانستند دهه‌های متمادی زیر "چتر حمایتی ثبات" غرب در کشورهای عربی تثبیت شوند و هر روز خشونت بیشتری علیه مردم کشورهای خود به کار گیرند. هر یک از این رژیم‌های دیکتاتورمابانه تا زمانی که ثبات مورد نظر غرب را تضمین می‌کردند، از پشتیبانی کشورهای غربی برخوردار بودند. صدام حسین و رژیمش در جنگ ایران و عراق (1988-1980) آشکارا حمایت می‌شد و حتا به جنگ‌افزارهای نابودی جمعی شیمیایی مسلح گردید زیرا رژیم خودکامه‌ی او با تعریف غرب با "ثبات" در منطقه همخوانی داشت. اما همین که این رژیم خودش بانی بر هم زدن ثبات غرب گردید با اعمال زور برانداخته شد.
مبارک به وفادارترین هم‌پیمان غرب تبدیل شد زیرا به رغم خواست مردم مصر برای هر اقدام حتی شرم‌آور که با منافع ژئو پولیتیک غرب همسو بود آمادگی داشت. جمال عبدالناصر و انورالسادات نیز مسلما دموکرات به حساب نمی‌آمدند، اما در پیشگاه مردم بعنوان قهرمان تلقی می شدند زیرا از حیثیت اعراب دفاع می کردند. اما مبارک برخلاف آنان غرور اعراب را در برابر سالیانه دو میلیارد دلار کمک آمریکا فروخت تا هزینه‌ی رژیم خود را تامین کند. مردم مصر در هفته‌های پیش به این دوران حقارت‌بار برای همیشه پایان دادند. ستون‌های ثبات موردنظر غرب که پایدار به نظر می‌رسیدند به همت جنبش دموکراسی مصر، تونس، الجزایر، یمن و اردن به لرزه درآمده‌اند. اکنون ارتش مصر که از لحاظ مالی و ساختاری وابسته به آمریکاست، ماموریت یافته است از شدت انقلاب مردم بکاهد و با پذیرش بعضی از خواسته‌های آنان و برقراری یک وضعیت نیمه‌دموکراتیک، چتر ثبات غرب را تا جای ممکن نجات دهد. مهم‌تر از هر چیز برای غرب این است که از سرایت انقلاب مصر به عربستان سعودی و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس جلوگیری شود. آنگلا مرکل در کنفرانس امنیت مونیخ، ریاکارانه از روش غرب در برابر جنبش دموکراسی جهان عرب زیر عنوان "رابطه‌ی متناقض میان ارزش‌ها و نیاز ما به امنیت و ثبات" دفاع کرد. اما او فراموش کرد بگوید که غرب تا کنون همیشه در خاور میانه به نفع ثبات منافعش و علیه دموکراسی عمل کرده است. از جمله در سال 1953 در ایران، در سال 1991 پس از پیروزی جبهه‌ی نجات اسلامی در الجزایر و در سال 2006 پس از پیروزی حماس در فلسطین.

3) سیاست اشغال فلسطین به وسیله‌ی اسرائیل نیز به پایان خود نزدیک می‌شود.
صهیونیسم در دهه‌ی 1960 و 1970 زیر چتر ثبات غرب نیروی تازه‌ای یافت. پیمان با مبارک و نقشی که اسرائیل همچون سرپل راهبردی در سیاست ثبات غرب یافته بود، صهیونیست‌های تندرو را به پیشبرد ادامه سیاست اشغال تشویق کرد. صلح اسرائیل با مصر،که قرار بود به صلح دائمی اعراب و اسرائیل تبدیل شود بزودی به صلح اختصاصی اسرائیل- مصر تبدیل شد. راندن فلسطینی‌ها از زادگاه‌شان از طریق سیاست شهرک‌سازی اسرائیل شدت گرفت و از اجرای راه‌حل دو کشور مستقل (اسرائیل و فلسطین) که در صدرکلیه موافقتنامه‌های بین المللی قرارداشت، سیستماتیک جلوگیری شد. اما اکنون اسرائیل با سقوط مبارک مهم‌ترین تکیه‌گاه خود را در جهان عرب از دست می‌دهد.

تنها جایگزین
این آخرین فرصت است: غرب و اسرائیل باید درک کنند که پایه‌های سیاست ثبات‌شان پوسیده است. با پیدایش بازار آزاد نفت و گاز خاورمیانه. پایان نظام استیلا‌طلبانه‌ی غرب به سرکردگی ایالات متحده در خاور میانه نیز در دستور کار روز قرار دارد. اسرائیل نیز همراه با این تحولات دیر یا زود نقش سرپل راهبردی غرب – و نیز پشتیبانی بدون قید و شرط از سیاست اشغال فلسطین- را، که تا کنون به اتکای آن حقوق مردم فلسطین و حقوق بین الملل را گستاخانه پایمال می نمود از دست خواهد داد.
پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2008 به نظر می‌رسید باراک اوباما دریافته است که دوران تسلط ایالات متحده بر جهان رو به پایان است. اما او در مقام رئیس‌جمهور زیر فشار شدید شرکتهای نفتی و غول‌های صنایع نظامی قرار گرفت و گویی برای حفظ منافع کوتاه‌مدت آنان به گروگان گرفته شده است. اما او در برابر تحولات اخیر مصر می‌بایست یکی از دو راه زیر را برگزیند: یا به خواست مصریان برای برقراری دموکراسی در کشورشان احترام بگذارد یا به کمک ارتش وابسته به آمریکای مصر مسئولیت "کشتار تیان ان من" مصری را به عهده بگیرد. همه‌ی قراین حاکی از این هستند که اوباما حاضر به تقبل این لکه ننگ نمی تواند بشود و لذا راه‌حل نخست را برگزیده. اما هر سیاستی که در پیش گرفته شود، جنبش دموکراتیزه کردن این منطقه دیگر متوقف‌شدنی نیست. همه‌ی جهان‌بینی‌های بنیادگرا – چه ناسیونالیسم عربی و چه افراط‌گرایی مذهبی- از مدت‌ها پیش در این منطقه از نقطه‌ی اوج خود عبور کردهاند. همین نکته در مورد بنیادگرایی صهیونیستی در اسرائیل نیز صادق است. این کشور در درازمدت راهی جز هم‌پیمان شدن با جنبش‌های دموکراتیک اخیر در کشورهای عربی، ترکیه و ایران ندارد. دموکراسی، همکاری و آمادگی برای همزیستی بی‌قیدوشرط مسلمانان، مسیحیان و یهودیان در خاورنزدیک و میانه همیشه تنها جایگزین ممکن برای منطقه‌ای بوده است که به حق به عنوان "گهواره‌ی تمدن" و میهن هر سه دین شناخته شده است. منافع کوتاه‌مدت و خودخواهانه‌ی غرب و نخبگان کشورهای منطقه تاکنون باعث شدند که این چشم‌انداز از دیده‌ها دور بماند.

(این مقاله در حین انقلاب مصر ابتدا به زبان آلمانی نوشته شده و در روزنامه هفتگی فرایتاگ 24 فوریه 2011 به چاپ رسید.)

منبع: فرایتاگ
 

ارسال به :
در شرایط کنونی ارزیابی شما از انجام تظاهرات خیابانی چیست؟




Quantcast
هموطنان عزیز،
نهال سبز آبیاری دائمی طلب می کند.


در شرایطی که باغبان متولی ملک ما، علف هرزه هارا حمایت می کند وخارهای گزنده پرورش می دهد، حفظ و نگهداری جوانه های مستقل سبزبرای سرفراز زیستن فرزندانمان در آینده مهم ترین وظیفه است. ادامه ...