چرا زندانبان، مصطفی را آزاد کرد؟
قرارداد ان..پی. تی و راهبرد پرخطر ایران
برسد به دست عالیجناب کودتا
احمد قابل؛ عالمی راستین
سرکوب اندیشه زنان به بهانه دفاع از لذت طلبان
نقدي بر یک نوشته
۲۲ بهمن و نگاهی به آینده جنبش سبز
تداوم یا تداول قدرت؟
رويای فتح فضای مجازی
سقوط از ولایت
نرگس عید امسال غصه خود را پیش امام رضا می برد
دلنوشته ای برای پدر در بند
به پیشواز دید و بازدیدها نوروزی
نهال سبز آبیاری دائمی طلب می کند
در شرایطی که باغبان متولی ملک ما، علف هرزه هارا حمایت می کند وخارهای گزنده پرورش می دهد، حفظ و نگهداری جوانه های مستقل سبزبرای سرفراز زیستن فرزندانمان در آینده مهم ترین وظیفه است ادامه ...
محسن مسرت
بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی اتمی از دید تاریخی محصول جنبی بمب اتمی بود. آیزنهاور، رئیسجمهور وقت ایالاتمتحدهآمریکا در سال 1953، یعنی هشت سال پس از انفجار نخستین بمب اتمی در هیروشیما با سخنرانی خود در سازمان ملل متحد تحت عنوان "اتم برای صلح" راه را برای استفادهی اقتصادی از انرژی اتمی و ایجاد شاخهی صنعتی نوین و پردرآمدی در سراسر جهان هموار کرد. رآکتورهای اتمی به سرعت در صدر اقلام صادراتی قرار گرفتند. اما همهی دستاندرکاران از همان آغاز به دقت میدانستند که هر کس رآکتور اتمی داشته باشد، کلید دسترسی به بمب اتمی را نیز در اختیار خواهد داشت. به این ترتیب، پنج قدرت اتمی و صنایع بینالمللی تأسیسات اتمی در برابر این پرسش دشوار قرار گرفتند که چگونه میتوان راه استفاده اقتصادی از رآکتورهای اتمی را باز گذاشت، بدون اینکه انحصار قدرتهای اتمی بر جنگافزار هستهای از دست برود.
راهحل مسئله به زودی پیدا شد. در سال 1957 سازمان بینالمللی انرژی اتمی (IAEA ( بنیانگذاری شد که وظیفهی آن به طور مشخص عبارت بود از پشتیبانی از گسترش تولید انرژی هستهای در راستای منافع صنایع اتمی. در سال 1970 پیمان منع گسترش جنگافزارهای اتمی (NPT) به امضا رسید که حقوق و وظایف کشورهای امضاکننده را تنظیم میکرد. مادهی دوم این پیمان، "تولید یا تلاش برای دستیابی به جنگافزار اتمی و هرگونه ابزار انفجاری اتمی از راههای دیگر" را منع میکند، در حالی که مادهی چهارم آن بهرهبرداری غیرنظامی از تکنولوژی هستهای را "حق مسلم هریک از کشورهای امضاکننده" میشناسد و سازمان بینالمللی انرژی اتمی را به "پشتیبانی از بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی هستهای" موظف میکند.
اما پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی که در اساس به عنوان راهحل مسئلهی استفادهی دوگانهی نظامی و غیرنظامی تکنولوژی هستهای بنیانگذاری شده بود، خود به دلایل زیر به دشواری تازهای تبدیل شد:
1) این پیمان از سوی بسیاری از کشورهای امضاکننده جدی گرفته نمیشود، زیرا قدرتهای اتمی به وظیفهی خلعسلاح هستهای خود که مادهی 6 پیمان برای آنها تعیین کرده، عمل نمیکنند.
2) پیمان منع گسترش از این طریق اعتبار خود را از دست میدهد که ایالات متحده و اتحادیهی اروپا آن را خودسرانه و براساس قضاوت خود تفسیر و اجرا میکنند. برای نمونه بعضی از کشورها مانند برزیل، آرژانتین، آفریقای جنوبی، آلمان که هیچیک در شمار قدرتهای اتمی نیستند، اجازه دارند مطابق مادهی 4 پیمان، زیر نظارت سازمان انرژی اتمی در قلمرو خود به غنیسازی اورانیوم بپردازند. درحالی که کوشش بر آن است که این حق از بقیهی کشورها مانند ایران کاملا سلب شود. این معیار دوگانه از دیدگاه من در این بین به مانع بزرگی برای حل مسئلهی اتمی ایران تبدیل شده که از هشت سال پیش ادامه دارد و همچنان در همان مرحلهی نخستین درجا میزند. اما نکتهی تعیینکننده این است که هر دو طرف، یعنی ایالات متحده و اتحادیهی اروپا از یکسو و جمهوری اسلامی از سوی دیگر، پیمان منع گسترش را همچون بهانهای برای دستیابی به خواستههای متضاد راهبردی خود در خاورمیانه و نزدیک به کار میگیرند.
مخمصه امنیتی در خاورمیانه و نزدیک
در اینکه اسرائیل دارای 200 تا 300 بمب و کلاهک اتمی است، هیچگونه تردیدی وجود ندارد و منطقهی خاورمیانه و نزدیک از هنگامی که این کشور به جنگافزار اتمی دست یافته، به مخمصه امنیتی کلاسیکی دچار شده است. ممکن است اسرائیل برای تأمین امنیت اتباع خود به وسیلهی جنگافزار اتمی، دلایل قابل فهمی هم داشته باشد. این درست است که نابرابری قدرت نظامی از نظر سلاحهای متعارف میان کشورهایی با روابط خصمانه میتواند از طریق مسلح شدن طرف ضعیفتر به جنگافزار اتمی جبران شود. این راهی بود که در ابتدای دههی 1980 ناتو با پیاده کردن راکتهای کروز و پرشینگ در اروپای غربی به بهانهی برتری پیمان ورشو از لحاظ نفرات و سلاحهای متعارف در اروپا در پیش گرفت و بحران شدیدی در زمینهی مسابقه تسلیحات هسته ای بهوجود آورد. این بحران تا بیرون کشاندن این تسلیحات از اروپای غربی و شرقی تا از هم پاشیدن شوروی و پیمان ورشو بهمدت ده سال ادامه داشت.
با توجه به برتری قدرت کشورهای عرب و مسلمان همسایه در برابر اسرائیل (از لحاظ جمعیت، منابع، سرباز و ذخیرهی جنگافزارهای غیراتمی)، مسلح شدن اسرائیل به سلاح اتمی در نگاه اول میتواند از دیدِ سیاستِ امنیتی عقلائی تلقی شود. اما این نیز به همان اندازه عقلائی است که انحصار اتمی اسرائیل در خاورمیانه از سوی بقیهی کشورهای منطقه همچون یک تهدید امنیتی عینی تلقی شود. بنابراین، اسرائیل برای خروج از مخمصه امنیتی خود، بنبست جدیدی - البته برای کشورهای دیگر - ایجاد کرده است. به استثنای فلسطین و سوریه که هر دو قربانی سیاست اشغالگرای اسرائیلاند، در حال حاضر، همهی دولتهای عربی (و نه ملتهای عرب) اسرائیل را به عنوان قدرت اتمی منطقهای پذیرفته و حتّی اینجا و آنجا از لحاظ سیاست امنیتی با این کشور و بیش از آن با آمریکا همکاری میکنند. ترکیه نیز به علت عضویت در ناتو خود را مورد تهدید بمبهای اتمی اسرائیل احساس نمیکند. تنها کشوری در منطقه که نمیتواند این تهدید را نادیده بگیرد ایران است که بعد از انقلاب اسلامی از زیر "چتر حفاظتی" آمریکا - اسرائیل خارج شده و حتّي هژمونی ایالات متحد در منطقه را مورد سؤال قرار میدهد.
چرا طرفین درگیری مخمصه امنیتی را مسکوت گذاشتهاند
در پرتو این تجزیه و تحلیل واقعگرایانه و با توجه به این که هر دو کشور ایران و اسرائیل، دیگری را دشمن خود میخوانند، ایران در برابر اسرائیل دارای مشکل امنیتی جدی است. این مشکل نه تنها در برابر این کشور، بلکه در مناسبات میان ایران با قدرتهای اتمی پاکستان، هند، روسیه و ایالات متحده نیز وجود دارد که در حال حاضر پیرامون ایران حضور نظامی دارد. این مخمصه امنیتی نه تنها برای رژیم فعلی، بلکه برای هر دولت ایرانی دیگری نیز وجود خواهد داشت. به همین دلیل، این مسئلهی امنیتی انکارناپذیر نباید در درگیری کنونی نادیده گرفته شود. اما هر دو طرف درگیری – البته با انگیزههای مختلف – این موضوع را مسکوت میگذارند، چرا؟
ایالات متحده و اتحادیهی اروپا این مسئلهی امنیتی را مسکوت میگذارند، زیرا میخواهند انحصار و برتری اتمی اسرائیل در منطقه را تثبیت کنند و آن را بههیچوجه مورد سؤال قرار ندهند. انگیزهی اصلی آنها از دید من بهطور عمده همین هدف است و نه جلوگیری از گسترش جنگافزار اتمی ، آنطور که آنها مدعی هستند. بههمین دلیل هم ایالات متحده و اتحادیهی اروپا تا آنجا پیش میروند که بهمنظور جلوگیری از مجهز شدن ایران به تسلیحات اتمی حتّی از تهدید ایران به جنگ و بههمریزی پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی نیز ابا ندارند. در حالی که غرب از سالها پیش با خیمهشببازی تظاهر به ارائه بستههای آنچنانی که ایران آنها را رد میکند تلاش کرده است پرده ابهامی بر این درگیری بیفکند و به این ترتیب افکار عمومی را فریب دهد اما اسرائیل موضع روشنی در پیش میگیرد. به عنوان مثال، شیمون پرز، رئیس جمهور اسرائیل در مصاحبهای با روزنامهی Zud Deutsche Zeitung ، در 23 ژانویهی 2010 ایران را متهم میکند که با برنامهی اتمی خود "قصد تسلط بر خاورمیانه و نزدیک را دارد" و به این ترتیب از برتری اتمی اسرائیل در منطقه بهطور ضمنی دفاع میکند و ناخودآگاه اذعان میکند که کشورش با حفظ انحصار اتمی در موقعیت ناب تسلط بر منطقه قرار دارد و قصد این را هم ندارد از داشتن چنین موقعیتی داوطلبانه چشمپوشی کند. برعکس این کشور از هیچ اقدامی هم که در راستای این هدف قرار گیرد کوتاهی نخواهد کرد. هنگامی که «پرز» چند روز بعد در سخنرانی خود در پارلمان آلمان، ایران را به خاطر برنامهی اتمیاش دشمن اصلی بشریت خواند، سیاستمداران و نمایندگان پارلمان آلمان بهشدت برایش ابراز احساسات کردند. به این ترتیب اینان خواسته یا ناخواسته خود را به دستیاران و سرسپردگان سیاست خطرناک برتری هستهای اسرائیل در پرمخاطرهترین منطقهی جهان تبدیل میکنند و بهاینترتیب مسئولیت مشترک همهی عواقب این سیاست را به عهده میگیرند. در هر صورت ایالات متحده و اتحادیه اروپا تاکنون در هیچ سطحی اسرائیل را بهمنظور حلّ مخمصه امنیتی ایران مخاطب قرار ندادهاند و از این کشور بهطور جدی نخواستهاند به پیمان منع تسلیحات هستهای بپیوندد و برعکس بهسادگی از کنار این مسئلهی بسیار مهم عبور کردهاند.
اما متأسفانه جمهوری اسلامی و همهی دولتهای آن نیز تاکنون و در هیچ یک ازمذاکرات رسمی خود با کشورهای 1+5 مخمصه جدی امنیتی ایران و مسئلهی تسلیحات اتمی اسرائیل را طرح نکردهاند و از تبدیل آن به موضوع اصلی درگیری در مذاکرات با غرب اکیداً خودداری کردهاند. درحالیکه مسئلهی امنیتی ایران فقط به این ترتیب ممکن است در افکار عمومی جهان جدی گرفته وتبلیغات سوء طرف مقابل که ایران مشکل اصلی است را نقشبرآب کند. معلوم نیست چرا رهبران و مسئولین جمهوری اسلامی تاکنون این راه را برنگزیدهاند و مسئلهی امنیتی ایران را با سرسختی پشت پیمان منع گسترش و استدلال تأمین انرژی برای آینده ایران پنهان میکنند، استدلالی که بهسختی قابل باور است. بهراستی هم چگونه میتوان این استدلال را از کشوری پذیرفت که از لحاظ ذخایر نفت مقام چهارم و از نظر ذخایر گاز مقام دوم جهان را داراست و علاوه بر آن، دارای منابع بالقوهی عظیم گرمای زیرزمینی و انرژی خورشیدی است ولی اصرار دارد برای تأمین انرژی آینده خود آن نوع فناوری تولید انرژی را انتخاب کند که از لحاظ ایمنی پرخطرترین، از نظر اقتصادی گرانترین و از جهت سیاسی پردردسرترین نوع آن است؟ و درست بههمین علت هم ایران در درگیری هستهای با دنیای غرب از ابتدا تاکنون در موضع دفاعی قرار دارد و بهسادگی به پنهانسازی، عدم شفافیت و دروغگویی متهم شده است درحالیکه اسرائیل یعنی عامل اصلی درگیری با خاطر آسوده به کشورهای اروپائی ، به مسکو و پکن نماینده میفرستد تا توافق همهی این کشورها را به طرح جدید تحریمات شدید دیگری علیه ایران جلب نماید و ایران را بار دیگر به میز محاکمه در برابر افکار عمومی بکشانند و بدتر از آن با زمینهسازی روانی حملهی نظامی به کشور را چند قدم دیگر به جلو ببرند، اما با توجه به این همه مشکلات و مخاطرات جدی که کشورمان و تمامیّت ارضی و استقلال آنرا تهدید میکند هیچ ایرانی وطندوست صلحطلب و انساندوست چه طرفدار سرسخت جمهوری اسلامی و رهبری آن و چه متمایل به جریانات اصلاحطلب چه دینی و چه لائیک نمیتواند آسوده بخوابد یا نسبت به تهدیدات بیتفاوت باشد.
گزینهی امنیت و همکاری مشترک در خاورمیانه و خاور نزدیک.
آنگونه که در بالا اشاره شد هر دو طرف درگیری به بهانه NPT بهدنبال اهداف دیگری هستند. طرف غربی بهخصوص ایالات متحده آمریکا همواره زیر لوای این قرارداد بین المللی و به بهانهی جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای قصد دارد موقعیت هژمونیک خود را در منطقه تثبیت کند، موقعیت انحصاری هستهای اسرائیل در خاورنزدیک ومیانه را زیر سئوال نبَرَد، شکاف سیاسی بین کشورهای مسلمان منطقه را عمیقتر کند، اتصال کشورهای عربی اطراف ایران را به خود محکمتر کند و با ایجاد ترس و وحشت از قدرت نظامی ایران این کشورها را به عنوان خریداران دائمی ومطمئن تسلیحات نظامی ایالات متحده حفظ کند وحلقهی تبدیل پول نفت به تسلیحات نظامی را که از نیم قرن پیش تا بهحال در جریان است ر اتثبیت کند. طرف جمهوری اسلامی نیز به بهانهی حق مسلم ایران برای انرژی و فناوری هستهای کهNPT القاء میکند بهدنبال رؤیای تبدیل ایران به قدرت اول منطقه در حرکت است و عملاً در تائید ادعاهای طرف آمریکایی و اسرائیلی که از هیچ کوششی در ایجاد رعب و وحشت درکشورهای همسایه علیه ایران کوتاهی نمیورزند آب به آسیاب آنها سرازیر میکند. در صورت ادامهی این روند و راهبردهای دو طرف دو سناریو قابل پیشبینی است: اول این که ایالات متحده و اسرائیل موفق به خنثی کردن راهبرد جمهوری اسلامی نشوند و ایران دیر یا زود در موقعیت ساختن بمب اتمی قرار گیرد یا حتّی همانگونه که پاکستان کرد دنیا را با انفجار آزمایشی این اسلحه به حیران بیندازد. در این صورت ادامهی مسابقهی تسلیحاتی هستهای در منطقه قطعی است که این خود پیامدی جز عمیق کردن شکافهای موجود، ادامه سیاستهای دشمنسازی، ایجاد ترس و وحشت از کشور همسایه و انتقال درآمدهای ملی از نفت و سایر صادرت به بخش نظامی و درنهایت وابستگی بیشتر کلّ منطقه به غرب و روسیه نخواهد داشت. دوم اینکه سیاست دیپلماتیک اوباما در قبال ایران به شکست منتهی میشود و سرانجام نومحافظهکاران وافراطگرایان اسرائیلی موفق میشوند به بهانهی جلوگیری از تسلیحات هستهای ایران دست به حملهی نظامی به کشورمان بزنند که در این صورت احتمال دگرگونی عمیق در کلّ منطقه همراه با آشوب و هرجومرج و عقبگرد تاریخ و روند دمکراسی در این دیار برای چند دهه بسیار زیاد است.
در حقیقت این دو سناریو نشان میدهد که فلسفه و تئوری حفظ امنیت ملی «هابسی» در راستای انباشت هر چه بیشتر قدرت نظامی عملاً شکست خورده است و با تصویر قرون وسطایی خود از انسان که گرگ انسان است و از این رو کشورها فقط از طریق برتری نظامی قادر به ایجاد امنیت درمقابل همسایههای "گرگ صفت" خود هستند دیگر نمیتواند راهنمای بشریت باشد. فلسفهی هابس که زیربنای تئوریهای گوناگونی برای روابط بینالمللی در دو قرن اخیر را تشکیل میداد و میدهد اروپا را به خاکوخون کشید، دو جنگ جهانی را به راه انداخت و در ادامهی آن دنیا را به رقابت تسلیحات هستهای و جنگ سرد، که هرلحظه میتوانست به جنگ گرم و نابودی بشریت بینجامد، کشاند و به ادامهی حیات وگسترش مجتمع نظامی- صنعتی مشروعیت بخشید. امروز این نهاد مقتدر در ایالات متحده آمریکا به سدّ غولپیکری تبدیل شده است و از اینکه عقل و شعور انسانی جانشین زورگویی و حماقت شود شدیداً جلوگیری میکند و اوباما را در حصار خود گرفته که مبادا او در راستای خلعسلاح هستهای و غیرهستهای و بهطرف ساختار صلح جهانی گامهای موفقیتآمیزی بردارد. با وجود این واقعیت وقت آن رسیده است که هم در سطح جهانی و هم در سطح منطقهای فلسفهی صلحجویانه "کانت" جانشین فلسفهی جنگآفرین هابس شود و تئوری همکاری و امنیت مشترک در دستور کار روز جهانی قرارگیرد. بهترین نمونهی زندهی این تئوری کانتی جامعهی مشترک اروپاست. امروز با اتصال اقتصادی کشورهای اروپایی به یکدیگر امکان درگیری خشونتآمیز درست در منطقه ای که در قرون اخیر مهد دو جنگ جهانی بوده است و ملل آن فقط از دید دشمنی یکدیگر را میشناختند کاملاً ریشهکن شده است. کنفرانس اروپایی امنیت و همکاریهای مشترک(CSCE) نیز قدم مهمی در راستای پایان جنگ سرد و شروع خلعسلاح هستهای بین غرب و شرق بود.
در منطقهی خاورمیانه و نزدیک نیز دورنمایی بهتر از راه کانتی امنیت و همکاریهای اقتصادی و غیراقتصادی مشترک نیست و بهنظر نویسنده این دورنما بستر سرنوشتساز و راهحلّ بسیاری از مشکلات منطقهای در راستای ایجاد روابط پایدار صلحجویانه از جمله حلّ مشکل هستهای ایران و مخمصهی امنیتی در این دیار است، که در زیردقیقتر توضیح داده میشود:
1) فلسفهی امنیت مشترک در منطقه بر این اصل پایهریزی میشود، که امنیت هرکشور هیچگاه علیه امنیت قوم ویا همسایه دیگری تعریف نمیشود و بالعکس امنیت یک کشور یا قوم درعینحال به امنیت کشور همسایه گره میخورد. در چنین بستر فکری و تئوری همه ایدئولوژیهای ناسیونالیستی و توسعهطلبی زمینهی سیاسی، اجتماعی و روانی خود را از دست میدهند زیرا آنها فقط در ارتباط با "دیگران" یا آنطور که در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی معروف است با "غیرخودیها" که معمولاً هم بهعنوان دشمن تعریف میشوند معنی پیدا میکنند. رژیم صدام حسین برای نمونه با علم کردن پرچم دشمنی عرب و عجم دست به جنگ علیه ایران زد، همانگونه که اسرائیل هم با تکیه به ایدئولوژی صهیونیستی سرزمین فلسطین را اشغال کرده است و اشغالگری را توجیه میکند و فقط در این جوّ ایدئولوژیک این کشور میتواند تسلیحات هستهای خود را علیه "دشمنان" عرب مشروعیّت دهد و جمهوریاسلامی را بهعنوان خطرناکترین دشمن منطقهای اسرائیل تعریف کند. درحالیکه در صورت قبول اصل تئوری امنیت مشترک و بومیکردن فلسفهی آن، زمینهی جنگ، تجاوز و اشغالگری از میان خواهد رفت.و نه تنها ناسیونالیسم عرب و انواع بنیادگرائی زمینه اجتمائی خود را از دست خواهند داد بلکه صیهونیسم نیز بی رنگ شده و مشروعیتش در اسرائیل نیز به لرزه در خواهد آمد. بههمین دلیل هم نهادهای ایدئولوژیک سرسختانه با طرح امنیت مشترک مخالفت خواهند کرد و بالعکس طرفداران روابط بینالمللی صلحجویانه و همزیستی مسالمتآمیز با همسایگان و دگراندیشان به مهمترین نیروی سیاسی طرفدار طرح امنیت مشترک تبدیل خواهند شد.
2) هدف درازمدت امنیت مشترک تقلیل تسلیحات نظامی و در حالت ایدهآل خلعسلاح کامل در سطح ملی و جانشینی آن با ابزار نظامی در سطح منطقهای است. بهنظر نویسنده فقط در این دورنما مشکل هستهای ایران و مخمصهی امنیتی در منطقه قابلحل است و باید در دستور کار سازمان ملل و کشورهای منطقه قرار گیرد. دراینصورت تسلیحات هستهای اسرائیل که تاکنون در هیچ گردهمایی بینالمللی نه در شورای حکّام آژانس بینالمللی انرژی هستهای و نه در شورای امنیت سازمان ملل مطرح نبودهاند بهعنوان مسئلهی کلیدی خلعسلاح در منطقه تبدیل خواهد شد. دراینصورت است که برنامهی هستهای جمهوریاسلامی نیز انگیزهی امنیتی خود را از دست خواهد داد و در سطح ملی تنها و تنها بهعنوان فناوری انرژی به رقابت با سایر گزینههای انرژی کشیده خواهد شد.
3) علاوه بر باز کردن دریچهی صرفهجویی منابع انسانی، مالی و طبیعی در تسلیحات نظامی و بهکارانداختن این منابع در راستای خلاقیت و رفاه عمومی با راهبرد امنیت مشترک دریچهی جنگ افروز، اغتشاشآمیز و فاجعهبار دخالت قدرتهای جهانی برای همیشه بسته میشود تا دیگر نتوانند همانند دو قرن اخیر و بهخصوص پس از جنگ جهانی دوم به بهانهی "امنیت جهانی انرژی" کشورها واقوام منطقه را علیه یکدیگر علم کنند و بین آنها نفاق اندازند تا خود بتوانند به سادگی به منابع انرژی آنان تسلط یابند.
4) فلسفهی فراملی امنیت و همکاری مشترک درعینحال همان فلسفهی همکاری با دگراندیشان درونی هر جامعه است زیرا در هردو رابطه قبول موجودیت و احترام متقابل به طرفین پیششرط غیرقابلتغییر است. بدینترتیب دمکراسی و مردمسالاری درونی با همزیستی مسالمتآمیز با کشورها و ملل همسایه رابطهی عمیق و حیاتی دارد و برعکس وجود انحصارطلبی و استبدادگری در داخل با برتریگرایی، دشمنتراشی خارجی و جنگطلبی گره میخورد، لذا استبدادگرایان همواره با جان و دل از تهدیدات قدرتهای خارجی استقبال میکنند زیرا آنها از این طریق سادهتر میتوانند نقاط ضعف خود را بپوشانند و برای استبداد داخلی مشروعیت کسب کنند.
با توجه به توضیحات بالا جنبشهای ضداستبدادی و مردمسالاری از جمله در ایران نمیتوانند نسبت به چگونگی روابط خارجی بیاعتنا باشند. برعکس و بهخصوص با توجه به درگیری هستهای لازم است سیاست امنیت و همکاری مشترک و همچنین همزیستی مسالمتآمیز با کلیه همسایگان ایران بهموازات چالشهای ضدانحصارطلبی و ضداستبدادی در سرلوحه کارزار سیاسی و در دستور کار روز قرار گیرد.
+ محسن مسرت استاد بازنشسته دانشگاه اوزنابوروک آلمان با تجربه سی و هشت ساله تدریس و تحقیقات علمی در زمینه های اقتصاد سیاسی، اقتصاد وروابط بین المللی، اقتصاد انرژی، مسائل خاورمیانه ونزدیک و همچنین جنگ و صلح .
در همین زمینه:
[email protected]